عشق من با من بمان

سقف بالای سرم  پرستاره

زمین زیر پایم محکم و پابرجا

پتوی تو پوشانده مرا

نفسهایم پر از عطر توست

دیگر چیزی برای خواستن ندارم

شکرت خدایا...

شارژر پاور بانک
نوشته شده در جمعه 29 دی 1391برچسب:,ساعت 23:39 توسط ra he le| |

میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد

 

جملات عاشقانه, عکس های عاشقانه

شارژر پاور بانک
نوشته شده در جمعه 29 دی 1391برچسب:,ساعت 23:19 توسط ra he le| |

دست نیکی برافشان تا ببارد باران رحمت بر تن تو ، بر تن من


زبانت گرانبهاست با حرفهای پوچ ارزشش را پایین نیاور .

چشمت شگفتی های پیچیده و بزرگیست راه را برای کوچک کردنش باز نکن ، بیهوده است .

گوش انسان محل شنیدن راستین و حکمت هاست ، با غیرش بی وضویش مکن .

چون اشرف مخلوقات هستی معده ی خود را با انبوهی از سم و محل گورستان حیوانات مکن .


و این دین بی نظیر است قدرش دانیم

و از وارث پدر نیست دوستش داریم

شارژر پاور بانک
نوشته شده در جمعه 29 دی 1391برچسب:,ساعت 23:16 توسط ra he le| |

حسرت ديدارش در درونم غوغا می کند.شادی را از ذهنم می ربايد و به اشکهايم می

سپارد.تنهايی از پس چشمهايم فرياد می زند.سکوت شب با حرکت قلم روی کاغذ می

 شکند.

تيک تيک ساعت خبر گذشتن زمان را در گوشهايم فرياد می زند.هر لحظه از

خودم دورتر می شوم.اشکی چشمهايم را تار می کند و بودنش را در من فرياد می زند

و من دلتنگی ام را در شفافی او.غمی در درونم شکل گرفته و در انتظار صدايی آشنا

گوشهايم تيز گشته.به تولدی دوباره نيازمندم تا بودنم را ثابت کنم.بايد کاری بکنم اما

دست و بالم بسته است.نميدانم چه بايد بکنم.

خدايا رهايم کن از اين تيرگی و تنهايی.

شارژر پاور بانک
نوشته شده در جمعه 29 دی 1391برچسب:,ساعت 23:15 توسط ra he le| |

4 سالگي :باباي من مي تونه هر كاري رو انجام

بده.

 ۵ سالگي: باباي من خيلي چيزا مي دونه.

 6 سالگي: باباي من زرنگتر از باباي توست.

 8 سالگي: باباي من همه چيز رو هم نمي دونه.

 10 سالگي: قديما اون وقتا كه بابابم همسن من

 بود مطمئنا همه چيز با حالا فرق داشت.

 12 سالگي: اوه بله طبيعتا بابا همه چيز رو در مورد

 اون نمي دونه.بابا به قدري پير شده كه بچگي های

  خودشم فراموش كرده.

 14سالگي: به حرفهاي بابام توجه نكن.او ديگه از

 مد افتاده!

21 سالگي: بابام؟خدا مرگم بده او ديگه كاملا از رده

  خارجه.

 25سالگي: بابا يه چيزايي در مورد اون مي دونه

  البته خوب بايد هم بدونه چون يه پيراهن هم كه

 باشه بيشتر از ماپاره كرده.

 30 سالگي: شايد بهتر باشه از بابا بپرسيم كه

 نظرش در اين مورد چيه.از هرچه بگذريم او تجارب

 زيادي در زندگي كسب كرده.

 35 سالگي: من دست به هيچ كاري نمي زنم مگر

 اينكه اول با بابام مشورت كنم.

 40 سالگي: موندم كه باباي خدا بيامرزم چه جوري

 كارا رو راست و ريس مي كرد.او خيلي عاقل بود

  دنيايي تجربه ذاشت.

 50 سالگي: حاضرم همه چيزمو بدم و در عوض

 بتونم چند لحظه اي در اين مورد با باباي خدا

 بيامرزم مشورت كنم.حيف كه قدر اون همه هوش

 و ذكاوتش را ندونستم.خيلي چيزا بود كه مي

 تونستم ازش ياد بگيرم.

شارژر پاور بانک
نوشته شده در جمعه 29 دی 1391برچسب:,ساعت 23:9 توسط ra he le| |

 

 

خدایا چه ساده می توان زیست و چه سان ما تجمل گرایانه زندگی می کنیم.

خدایا چه ساده می توان تو را باور داشت و چه سان دور مانده ایم از تو.

خدایا چه آسان ما را می بخشی و چه بی خبرانه روی از تو بر گرفته ایم.

خدايا آيا باور کنم که از گناهانم نخواهی گذشت؟

ايا قبول کنم که بر من خشم خواهی گرفت؟

نه هرگز .

من هرگز به اين باور نميرسم.

خودت نااميدان را شيطان خوانده.ای بدون اينکه سخنی از درجه گناهانشان بگويی.

 

پس تو هر کسی را با هر درجه از بدی پذيرايی.

پس مرا بپذير که جز دامان تو پناهی ندارم.
شارژر پاور بانک
نوشته شده در جمعه 29 دی 1391برچسب:,ساعت 23:7 توسط ra he le| |


Power By: LoxBlog.Com