عشق من با من بمان

من اگر عاشقانه مى نويسم

نه عاشقم... نه معشوق کسی...

فقط می نويسم تاعشق يادقلبم بماند...

دراين ژرفای دل کندن ها و عادتها و هوس ها

فقط تمرين آدم بودن ميکنم...!



نظرات شما عزیزان:

ارتان
ساعت21:36---9 فروردين 1393
قطره‌ دلش‌ دريا مي‌خواست.





خيلي‌ وقت‌ بود كه‌ به‌ خدا گفته‌ بود.





هر بار خدا مي‌گفت:





از قطره‌ تا دريا راهيست‌ طولاني.





راهي‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوري.





هر قطره‌ را لياقت‌ دريا نيست.





قطره‌ عبور كرد و گذشت.





قطره‌ پشت‌ سر گذاشت.





قطره‌ ايستاد و منجمد شد.





قطره‌ روان‌ شد و راه‌ افتاد.





قطره‌ از دست‌ داد و به‌ آسمان‌ رفت.





و هر بار چيزي‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوري‌ آموخت.





تا روزي‌ كه‌ خدا گفت:





امروز روز توست. روز دريا شدن.





خدا قطره‌ را به‌ دريا رساند.





قطره‌ طعم‌ دريا را چشيد.





طعم‌ دريا شدن‌ را.





اما...





روزي‌ قطره‌ به‌ خدا گفت:





از دريا بزرگتر، آري‌ از دريا بزرگتر هم‌ هست؟





خدا گفت:





هست.





قطره‌ گفت:





پس‌ من‌ آن‌ را مي‌خواهم. بزرگترين‌ را. بي‌نهايت‌ را.





خدا قطره‌ را برداشت‌ و در قلب‌ آدم‌ گذاشت‌ و گفت:





اينجا بي‌نهايت‌ است.





آدم‌ عاشق‌ بود.





دنبال‌ كلمه‌اي‌ مي‌گشت‌ تا عشق‌ را توي‌ آن‌ بريزد.





اما هيچ‌ كلمه‌اي‌ توان‌ سنگيني‌ عشق‌ را نداشت.





آدم‌ همه‌ عشقش‌ را توي‌ يك‌ قطره‌ ريخت.





قطره‌ از قلب‌ عاشق‌ عبور كرد





و وقتي‌ كه‌ قطره‌ از چشم‌ عاشق‌ چكيد،





خدا گفت:





حالا تو بي‌نهايتي،





چون كه‌ عكس‌ من‌ در اشك‌ عاشق‌ است


خسته نباشی مطالبت تو دلنشینه بازم بهت سر میزنم
پاسخ:mrc lotf mikoni


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در سه شنبه 5 فروردين 1393برچسب:,ساعت 22:56 توسط ra he le| |


Power By: LoxBlog.Com